رانندگی شغل سختیاست. مسیرهای هر روزه را بارها پیمودن و همصحبت و معاشر نداشتن کار را یکنواختتر و خستهکننده تر می کند. عجیب نیست اگر همین شغل فرساینده باعث بداخلاقی و اخم و تخم رانندهها شود. سه تجربه از رانندههای قطار، اتوبوس، و تاکسی در لندن را اینجا بازگو میکنم.
راننده تاکسی
تاکسی شاید اجتماعیترین وسیله حمل و نقل عمومی برای رانندهها باشد. همه جای دنیا رانندهها با مسافران گرم میگیرند و صحبت میکنند. یک روز از دانشگاه به خانه برمیگشتم و حالم خیلی بد بود. از پلهبرقی مترو پایین رفتم و دیدم قطار توقف کرده و درهایش باز است و داخلش پر. تا رسیدم تو، راننده اعلام کرد در ایستگاههای بعدی مشکلی پیش آمده و تا اطلاع ثانوی قطار حرکت نمیکند. کمی ماندم ولی دیدم طاقت ایستادن در آن فضای خفه را ندارم. خودم را به خیابان رساندم و به سمت ایستگاه اتوبوس حرکت کردم ولی باز نگران شدم. حتی طاقت حرکت اتوبوس را برای یک ساعت تا رسیدن به نزدیکی خانه نداشتم. دلم را به دریا زدم و تاکسی گرفتم. فکر کردم تا جایی از مسیر را با تاکسی بروم و بعد با مترو خودم را به خانه برسانم.
سوار که شدم راننده کمی در آینه نگاه کرد و گفت چرا گرفتهای؟ لبخند بزن! گفتم حالم خوب نیست. شیشه بین راننده و مسافر را باز کرد و یک بسته آب نبات نعنایی تعارف کرد. گفت این خیلی موثر است. وقتی پیاده میشدم میخواست تمام آب نباتها را بدهد، که نگرفتم. اما بیاغراق همان توجه دادنش به لبخند مسیر را برایم تحملپذیر کرد.
راننده اتوبوس
اینجا اتوبوس در همه ایستگاههایش توقف نمیکند. فقط زمانی توقف میکند که کسی بخواهد پیاده شود (و دکمه استاپ را زده باشد) یا کسی از توی ایستگاه بخواهد سوار شود (و برای اتوبوس دست تکان داده باشد). شب بود. ایستگاهها خلوت بودند. دکمه ایستگاه زده شد و اتوبوس توقف کرد و درهایش را باز کرد. کسی پیاده نشد. قبل از ایستگاه بعدی باز هم چراغ توقف اتوبوس روشن شد و اتوبوس ایستاد و کسی پیاده نشد. موقعی که اتوبوس حرکت کرد راننده از توی کابینش و توی بلندگو با یک لحن خنده و شوخی گفت «اینکه هی دکمه استاپ رو بزنید کمکی به زودتر رسیدنتون نمیکنه. مطمئن باشید تو ایستگاهی که بخواهید پیاده بشید نگه میدارم. لطفا هی دکمه رو نزنید.»
بعد برای ایستگاه بعدی قبل از رسیدن اسم ایستگاه را گفت و تاکید کرد اگر کسی اینجا پیاده میشود الان وقتش است که استاپ را بزند. در تمام این مدت لحنش از ادب و شوخی دور نشد، مسافرها با خودشان کمی خندیدند، این حرفها هم توهین به کسی نبود و باعث ناراحتی هیچ کس نشد. اعصاب مسافران هم راحت ماند.
راننده قطار
راننده قطار از همه کمتر با مسافران در ارتباط است و محیط کاریش از همه ایزولهتر است. کارش از همه یکنواختتر و خستهکنندهتر. ولی بذلهگویی این رانندهها از همه در تجربیات من بیشتر بوده.
در شلوغترین ساعت روز وقتی ادارات تعطیل میشوند و همه باید خودشان را به قطاری که از شهر خارج میشود برسانند، وقتی که جای نفس کشیدن در قطار نیست، از دانشگاه برمیگشتم. قطار که ایستاد تا سوارش شویم، پر پر بود. مثل یک کتابخانه پر از کتاب. هیچ کس هم پیاده نشد، چند نفر هم داشتند سوار میشدند. من هم سوار شدم. قطار بعدی یک دقیقه بعد میآمد. صدای راننده از توی بلندگو آمد که میگفت: «هول نشید، یک قطار دیگه درست بعد از این یکی هست که میتونید سوارش بشید... در ضمن میگن یه بار مشروبات الکلی رایگان هم توش برقراره!!» که مسافرها از این تکه تبلیغاتی (غیر واقعی) دوم زدند زیر خنده. قطار پر حرکت کرد، ولی شوخی راننده در تلطیف روحیه استرس مسافران ساعت شلوغ (که بنابر تحقیقی استرسش هم اندازه ماموریت رفتن خلبانهای جنگنده است) واقعا موثر بود.
بله با سختترین مشاغل هم میشود خوشحال بود و دیگران را خوشحال کرد.