۱۳۹۱ بهمن ۱۳, جمعه

خیریه

امروز با استاد راهنمایم ملاقات داشتم، که خانمی است چند سال از خودم بزرگتر. پسر بزرگترش همسن پسر کوچک من است. قبل از شروع کارمان احوالپرسی می کردیم، که برایم تعریف کرد که بچه جدیدی وارد محله شان شده و با پسرش (که یازده ساله است) دوست شده. بعد از مدتی فهمیده اند که این دوست جدید مبتلا به سرطان خون است و حالش هم تازگی بد شده و به بیمارستان منتقل شده. مسلما خیلی از این بابت ناراحت بود، هم خودش هم پسرش و هم دوستان دیگرشان در مدرسه. معمولا این طور وقت ها مدرسه از همه بچه هایی که به نوعی تحت تاثیر جریان قرار می گیرند و ممکن است آسیب عاطفی ببینند حمایت می کند و جلسات مشاوره خصوصی و جمعی برایشان برگزار می کند. اما نکته ای که استاد راهنمایم می گفت جالب بود. می گفت برخورد پسرش با موضوع خیلی عاقلانه و بالغ است. به جای اینکه احساساتی بشود و گریه و زاری راه بیندازد، آمده گفته «چرا باید این اتفاق بیفتد؟ باید کاری کنیم. باید به موسسه پژوهش سرطان کمک کنیم!»
وقتی این را می گفت فکر کردم (و به زبان هم آوردم) که چه انگلیسی! استاد راهنمای من خودش انگلیسی نیست و اهل امریکای لاتین است، اما شوهرش انگلیسی است. و البته این مدارس هستند که رویکردهای اجتماعی را یاد بچه ها می دهند.
اینجا خیریه سابقه تاریخی و فرهنگی دارد و کاملا سیستماتیک شده. مردم حداقل یک موسسه خیریه را انتخاب می کنند که ماهیانه و به طور اتوماتیک بهشان کمک کنند. در واقع کمک به خیریه ها یک عمل اجتماعی واجب و بدیهی است. ممکن است این خیریه آکسفام باشد، یا خیریه گمنام کلیسای محل. فرقی نمی کند. ممکن است کمک ها نقدی و ماهیانه باشد که مثلا هر ماه دو پوند به فلان موسسه واریز شود، یا اینکه خرید از یک مغازه خیریه یا کمک های داوطلبانه باشد. موقع استخدام و پذیرش تحصیلی کمک های داوطلبانه به عنوان (تعهد اجتماعی) کاملا لحاظ می شود و موثر است. طوری که اگر چنین سابقه ای موجود نباشد احتمال استخدام کم می شود. حتی دوستی دارم که برای تقاضای اقامتش جزو مدارکی که جور کرده بود مدارک مربوط به کمک های داوطلبانه خیریه بود که برای اینها خیلی مهم است. در مدرسه پسر من هم بچه ها به چهار گروه یا house تقسیم شده اند که هر گروه یکی از اهدافش کمک به یکی از خیریه های محلی است.
آنچه هنوز برای من سوال است این است که انگیزه و نگاهی که باعث شده خیریه چنین جایگاهی در فرهنگ شان داشته باشد چیست؟ مطمئنم که هدفشان رفع بلا از خودشان نیست و با چنین مفهومی ناآشنا هستند. پس چه چیز دیگری می تواند اینجا دخیل باشد؟

۳ نظر:

  1. آخی :( خدا خدا خدا....

    پاسخحذف
  2. هدف دفع بلا از خودشان نیست ، دفع بلا از دیگران است . چیزی که زیاد به چشم می آید "من" نیست ، "تو" برایشان مهم تر است و شاید یکی از رموز موفقیت در جوامع پیشرفته این باشد که به دنیای اطراف و محیطی که در آن زندگی می کنند بیشتر از شخص شخیص خودشان اهمیت می دهند . نقطه ضعفی که شاید همه ی مسایل اجتماعی و سیاسی ما را در کشور خودمان تحت تاثیر قرار داده است و حتی به این موضوع منتهی شده که فرهنگ و اصالتمان را هم فدای من بودنمان کنیم . جوامعی که جلوتر از ما هستند در بدو آشنایی دست می دهند تا با شما اعلام همکاری کنند ولی خیلی از ما دست می دهیم و دستش را نگه می داریم تا طرف مقابل به اصطلاح خلع سلاح شود و بعد او را برای خودمان انتخاب می کنیم . اگر به قول شما کاری هم برای کسی انجام بدهیم حساب و کتابش را نگه می داریم تا روز مبادا به کارمان بیاید :(

    (کازین شما : پریژه)

    پاسخحذف