اینکه ما به قول کاتوزیان یک جامعه کلنگی داریم که نمی شود در آن برای بلند مدت برنامه ریزی کرد، نمی شود پروژه های دراز مدت را عملی کرد، و همه چیز مثل خانه های بیست سال ساخت مان در معرض کلنگ و تخریب قرار می گیرند تا یک بنای «نو» ساخته شود، آن قدر مطلب جدیدی نیست. مطلوب هم نیست. بدون اینکه بخواهم بیش از این مقایسه کنم، چند نمونه نشانه ای از جامعه اینجا خواهم گفت تا سوال هویتی ام را مطرح کنم.
اینجا همه خانه ها مسلما زنگ دارند. زنگ ها هم انواع و اقسام دارند. زنگ های بی سیم به خصوص تازگی طرفدار پیدا کرده، از آنهایی که بلندگویش پرتابل است و می شود آدم با خودش به همه جای خانه ببرد. زنگش هم تنظیم می شود و انواع آهنگها را می شود برایش انتخاب کرد. مثلا یکی پارس سگ را به عنوان زنگش انتخاب کرده بود.
اما کمتر کسی وقتی در خانه می آید زنگ می زند. خانه ها اکثرا کوبه دارند و مراجعین تقریبا بدون استثنا از کوبه استفاده می کنند. خانه قبلی ما کوبه نداشت، در می زدند. اگر فکر می کردند صدا نمی رسد با باز و بسته کردن دریچه پست خبرمان می کردند. تا کوبه (و راه های دیگر باشد) چرا زنگ بزنند!
خانه نوساز خوب است اما عالی نیست. بهترین خانه آن است که حدود صد و پنجاه سالش باشد و تویش نوسازی شده باشد. خانه چهل پنجاه ساله «نوساز» تلقی می شود.
بدون اینکه از مثال های ساختمانی ام دور شوم، نمونه دیگری می گویم که به سوال اصلی برسم. یکی از برنامه های تلویزیونی مورد علاقه من و پسر کوچکم اینجا Grand Designs است. این برنامه هر هفته یک خانه غیر معمول و پست مدرن را معرفی می کند و مراحل طراحی و ساخت و بعد استفاده از آن را نشان می دهد. اینها معمولا خانه های خصوصی هستند که صاحبان شان رویای خود را با ساخت آن مجسم می کنند. معمولا مساله مالی هم بخشی از مسائلی است که این خانواده ها در موردش فکر می کنند و با توجه به آن برنامه ریزی می کنند.
قسمتی از این برنامه به خانواده جوانی اختصاص داشت که با برنامه ریزی خیلی دقیق داشتند خانه مورد علاقه شان را می ساختند. حساسیت و دقت خانم خانواده (که اصالتا آسیایی بود) مثال زدنی بود. موقع انتخاب وسایل، این خانم همه مبلمان خانه را از اینترنت سفارش داده بود و تمام آن دست دوم بود. اینها آیکون های طراحی مبلمان دهه های مختلف بودند که بعضی از آنها دیگر حتی ساخته نمی شدند و این خانم با قیمت خیلی کم حتی نازلترین کیفیت آنها را هم ندیده گرفته بود. برای مثال یکی از چراغهایی که خریده بود و طرح صنعتی داشت آن قدر زنگ زده بود که اگر در آن وضعیت کسی کنار خیابان می دیدش شاید یک لگد هم بهش می زد! اما همه اینها را تمیز کردند، تعمیر کردند، برق انداختند، رنگ زدند و در دکوراسیون خانه استفاده کردند. نتیجه هم عالی شده بود.
در اینجا مجری برنامه یک سوال اساسی از آن خانم کرد که مرا خیلی به فکر واداشت. پرسید: «چرا اینها را خریدی؟ اینها همه دست دوم هستند که یعنی متعلق به کسان دیگری بوده اند و تاریخی دارند که مال شما نیست، و زندگی ای داشته اند که ربطی به زندگی شما ندارد. با این موضوع چطور کنار می آیی؟»
خانم جواب داد: «خب این درست، ولی ما هم از این به بعد تاریخ خودمان را به این وسایل می دهیم.»
من هم توی دلم گفتم: «این هم درست، ولی سوال آقای مجری یک سوال اساسی بود. یک سوال هویتی. ما به هویت های کلنگی انگار عادت کرده ایم.»
پرسش این است که هویت چیست و از کجا می آید؟ آیا ملیت است ؟ آیا مذهب است؟ آیا تاریخ است؟ آیا نژاد است؟ آیا تبار است؟آیا فرهنگ است؟ آیا انسان با هویت اصالت می یابد؟
پاسخحذفبا اصطلاح هویت کلنگی مخالفتی ندارم ولی نکته این است که حتی در جوامع بلندمدت هم امروزه مشکل هویت خیلی بیش از گذشته رخ نموده است. این موضوع به ویژه در بحث های جهانی شدن بیشتر به صورت نقد مطرح و تاکید شده. پرداختن و اندیشه در این باب در دوران پست مدرن اجتناب ناپذیر است. انسان در این دوران تنهاتر و در عین حال سرگشته تر از گذشته بوده و از مشکلات روحی ناشی از کمبود معنا در زندگی رنج می برد. یکی از رهیافت های مهمی است که انسان برای کاستن از آلام خود در این دوران و رسیدن به بخش هایی از ساحل آرامش بخش جستجو کرده است....
در دنیای امروزی هویت های چهل تکه و پست مدرن هستند. هویت افراد از تکه های مختلفی تشکیل شده که بر خلاف گذشته بیشتر انتخابی است تا جبری. این تکه های مختلف هویتی درافراد ممکن است با هم متناقض هم باشند یا به نظر برسند.
حذفاما حرف من این بود که به هر حال مبنایی برای انتخاب این هویت ها وجود دارد. برداشتی که هر کسی از «خود» دارد، مبنای هویت اوست. اگر این تکه های مختلف شناخت از خود، ریشه و اساسی داشته باشند، حال در هر جهت، حرفی نیست. اما اگر ریشه های داشته هویتی هم بدون تفکر از بین بروند و آنچه شخص بر می گزیند، نه یک انتخاب، که تصادف باشد، و عاریتی، آن وقت آن هویت نوساخته بروز می کند.
در این نوشته منتها من بحثم هویت جمعی بود تا هویت فردی. هر چند از یک مثال فردی استفاده کردم برایش.