بخش کودکان کتابخانه محل |
دفعه اولی که شنیدم چند کودک یازده، دوازده ساله کلمه «آزادی» را به زبان میآورند تا اعتماد به نفس پیدا کنند، در کتابخانه بود. زنگ تفریح مدرسه مجاور را زده بودند و چند تا از بچهها آمده بودند کتابخانه. این کتابخانه عمومی چون در کنار مدرسه است، یک در اختصاصی برای مدرسه دارد و بچهها زنگهای تفریح و زنگ ناهار میتوانند به اینجا بیایند و کتاب بخوانند، درس بخوانند، از کامپیوتر استفاده کنند، یا تکالیفشان را پرینت بگیرند.
من در قسمت کودکان کتابخانه دنبال یک کتاب میگشتم وقتی زنگ مدرسه خورد و این دو سه کودک وارد شدند. یکیشان گفت «اشکالی نداره آمدیم این قسمت؟» دیگری جواب داد «چه اشکالی داره؟ مملکت آزاده! هر جایی بخواهیم میتونیم بریم تو این کتابخونه.» (It's a free country)
یک ماه بعد این جمله را از دهان پسر خودم شنیدم که او هم دوازده ساله است. داشت سر میز ناهار با برادرش جر و بحث و بازی میکرد. پسر بزرگترم گفت «صورتت رو این طوری نکن.» و در جواب شنید: «It's a free country! هر جا رو بخوام میتونم نگاه کنم، هر جور بخوام میتونم شکلک دربیارم.»
شک ندارم که این یکی از آموزشهای شهروندی مدرسهست. اینکه حق خودتان را بشناسید و نترسید. مملکت آزاده!
شهروندی برای غیر پایتخت نشینها مفهوم جدیدیه که به لطف فیلمهای طنز مبتذل تلویزیونی وارد ادبیات ما شد نه به واسطه تلاش نهادهای اجتماعی.مدرسه به خواهر بزرگم میانبرهای پرخطر رو یاد داد به من دو کله( سر) داد که از یکی برای حظور در جامعه و از دیگری در حوزه خصوصی استفاده کنم و به خواهر دیگرم اضطراب هدیه داد اما این چتر حمایتی خانواده و محفلهای خصوصی بود که به ما حقوق حقه و بعدتر هم حقوق اجتماعی رو یاد داد.
پاسخحذفبه نکته خیلی قابل تاملی اشاره کردی ابتسام. اینکه حوزه خصوصی در کشور ما مکان گسترش و توسعه حوزه عمومیه. این اصلا چیز عجیبیه. یک کانتریبیوشنه به علوم سیاسی.
حذف